نظرات شخصی



هفته گذشته تولد خواننده بسیار خوب کشورمون خانم گوگوش بود. کسی که می تونیم بهش بگیم اسطوره ای در موسیقی پاپ چند دهه اخیر ایران. این اسطوره در پانزدهم اردیبهشت 70 ساله شد. گوگوش ویژگی هایی داره که به جرأت میشه گفت از معدود خوانندگان ایرانی است که در تراز بین المللی هم حرف هایی برای گفتن داره. 

پیشینه فعالیت، کارهای ماندگار، قدرت صدا، انتخاب ترانه های عمیق و با معنی و همکاری با آهنگسازهایی که واقعا استاد بوده و هستن در کارهاشون. در کارنامه کاری گوگوش به نظرم به ندرت میشه کار ضعیف پیدا کرد. من که هرچی سنم میره بالاتر بیشتر طرفدارش میشم و برام جایگاه ویزه تری پیدا میکنه.

البته یقیناً گوگوش هم مثل هر آدم دیگه ای در زندگی هنری یا شخصیش نقاط ضعفی داره. اهل این نیستم که هیچکسی رو بت کنم و بپرستم. ولی حداقل اون قسمت هاییش که به ما مربوط میشه یعنی اثار هنریش، اکثرا همه عالی و فاخر هستن.

گوگوش و بسیاری دیگه از خوانندگان خوبمون اگر در ایران می موندن و ما مردم ایران رسما می تونستیم از این هنرمندانمون با خرید آلبوم ها و یا خرید بلیط های کنسرتشون در داخل کشور حمایت کنیم، موسیقی پاپ ایران خیلی بیشتر از این در جهان پا میگرفت و می درخشید. هر چند همین حالا هم همیشه کنسرت های گوگوش در خارج از کشور پر از جمعیت میشه ولی قطعا اگر اجازه فعالیت درکشور خودش رو داشت خیلی بهتر می تونست بدرخشه.

ناراحت و خشمگینم از دست نسلی که این هنرمندان خوب رو از کشور خودشون بیرون کردن و ما رو محروم کردن از چنین خوب هایی. و آخرشم خودشون نتونستن کشور بهتری بسازن. فقط ماحصل اون ارمانگرایی های تخیلی و افراطی شد وضعیت نابسامان امروزی که تتلو فقط یکی از واضح ترین پیامدهاشه. کسی که بعد از بیرون دادن کلی موسیقی های غیرقابل دفاع، از یه جایی به بعد با یه مقدار ظاهرسازی با مجوز نهادهای رسمی رفت روی عرشه یک کشتی و ترانه ای حماسی خوند که بعیده واقعا معنیشو میفهمیده و بعد با دست های تماما تتو شده، به دیدار یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری رفت در حالیکه هم قبلش در منجلاب پوچی بود و هم بعدش به مرداب تباهی افتاد. حالا هم که میخواد حرمسرا راه بندازه و . اگر قرار  به نرمی و مدارا بود، کاش با هنرمندان اصیل و فاخری مثل گوگوش این مدارا صورت میگرفت. 

هرچند هنرمندانی مثل گوگوش هیچوقت از دل طرفدارانشون در ایران نرفتن و تازه حالا با وجود این فضای مجازی خیلی بیشتر از قبل حضور دارن. اما رنج تبعید برای اونا و رنج دوری برای طرفدارانشون به هرحال حال هست.

اصلا نمیدونم چی شد که یه دفعه یه عده ای در یک جایی از تاریخ معاصر ایران خواستن به این هنرمندان نازنین گیر بدن؟ واقعا دنبال چه هدف و آرمانی بودن؟ آیا روش درستی رو انتخاب کردن؟ آیا حتی یک درصد به اون آرمان ها نزدیک شدن؟ کاش هیچ وقت افراط نکنیم. داشتن آرمان خوبه اما در آرمانگرایی هم نباید دچار افراط بشیم. تصمیمات و رفتارهای هیجانی و احساسی آفت جامعه ماست. هر وقت یاد بگیریم قیمه ها رو نریزیم توی ماست ها، تا حد امکان به عقاید و سبک زندگی دیگران کاری نداشته باشیم و مبنای تصمیم گیری های اجتماعی مون رو میانگین عقل بشر تا همین جایی که تا همین حالا قد میده، قرار بدیم، جامعه مون از این بحران ها و التهاب های همیشگیش فاصله میگیره و به یک ثبات و ارامشی میرسه.

خلاصه کلام گوگوش و بیشتر آثارش و هنرمندان همسطحش رو دوست دارم و متاسفم که به عنوان یک ایرانی حتی همین چند خط درد و دل رو هم با نگرانی مینویسم. اما مینویسم چون نمیخوام ادامه دهنده رویه اشتباه حذف هنرمندان خوب از کشور خودشون باشم.

 

پی نوشت:

این متن برای اینستاگرامم نوشته شده بود. منتها همش اونجا جا نشد و مجبور به خلاصه سازی شدم، اما متن کامل رو در اینجا درج کردم. ادرس پیج اینستاگرام بنده: omidbromandi@

 

 

 

 


 

 


این مطلب در جمعه 27 تیر 99 در پیج اینستاگرامم منتشر شده.

#قطعه_پردیس با آهنگسازی #رابعه_زند @rabizand 

رابعه زند، نوازنده سازهای قانون، #چنگ‌های_باستانی و پژوهشگر سازگری، از جمله موسیقیدانانی است که نام #ن_هنرمند را در #ایران سربلند کرده است. او در طول این سالها ضمن اجرا در گروه‌های مختلف آلبومی را با عنوان قانون بی‌قانون» منتشر کرده که سال 96 در فهرست برگزیدگان جشنواره موسیقی فجر قرار گرفت. #بربت_میان_رودان با قدمتی چندهزارساله عجب موسیقی های خوبی می ساختن و گوش میدادن مردم اون زمان، اجداد ما که گمونم دل هاشون خوش تر از ما بوده.

 من موقع شنیدن این موسیقی همش یاد #باغ_های_پاسارگاد، #باغ_های_معلق_بابِل ، #تخت_جمشید در دامنه کوه رحمت میافتم و مجالیه تا کمی از رنجی که این روزها بر ایران زخمی و خسته مون میره، فاصله بگیرم. حتی به اندازه چند ساعت از یک روز جمعه تابستونی مثل خوردن یک قرص مسکن وسط یک سردرد مرگبار، وسط استرس قیمت دلار و بی ارزش شدن روز به روز پول ملی، ترس پیشروی جسورانه کرونایی که اگرچه هنوز کاملا معلوم نشده تولید آزمایشگاه های کشور دوست، برادر و البته اربابمون چینه یا خفاش خورهای خیر ندیده اون کشور یا آزمایشگاه های آمریکا یا دست خدا و قهر طبیعت؟ ولی چند ماهه بلای جون زندگی خیلی هامون شده، ترس اعدام جوانان کشورمون با اتهاماتی که خیلی هامون به خیلی هاش تردید داریم، ترس محدود کردن و تحت کنترل درآوردن روزافزون زندگی های شخصی مون و ابلاغ ممنوعیت های بی مبنای جدید، ترس تحمیل شدن بیش از پیش عقاید و آرمان های تخیلی ای که در عمل راه به قههرا بردن، ترس اینکه سال دیگه همین موقع مستأجرها باید چه مقدار دیگه پول بذارن روی اجاره قبلی شون و بی ماشین ها باید انتظارشون چند سال دیگه طولانی تر بشه و از ناحیه بی خانمان ها، بعد از کارتن خوابی و گورخوابی و پشت بام خوابی و زباله گردی، شاهد چه جهش دیگه ای در تولید سبک های فقیرانه تر خواب و خوراک همنوعان خودمون باشیم؟

 نه این رنج ها فراموش شدنی نیستن. ولی چنگ دلنواز میان رودان میتونه با پنجه هنرمند بانویی مثل رابعه زند مرهمی باشه که فرصتی بده برای دمی آرامش و فکر کردن به روزهایی که بالاخره با یک تدبیر و یک تصمیم و حرکت درست از این بحران طولانی نجات پیدا خواهیم کرد. 

 

پ.ن:البته بعضی دوستان تأکید دارن که امید تزریق بشه به جامعه، اما امیدها خودشون. نه نه نه نا امید نیستم! فقط مطمئنم که به مسیرهای رسمی فعلی امیدی نیست. اما قطعایه مسیر درست دیگه ای هست.

 

 #جمعه_با_موسیقی  #جمعه_باموسیقی  #چنگ_باستان  #چنگ_نوازی  #بربط  #بربط_نوازی

 

 


این پست رو دیروز جمعه 8 مهر 1401 در پیج اینستاگرامم برای جمعه با موسیقی این هفته منتشر کردم:

 

 

 

 

وای ایرانم! آخ خ وطنم! آه مردمم! این همه سال چه حقوق اولیه ای که برای ما به آرزو تبدیل شد و چه آرزوهای ساده ای که در دل هامون سرکوب شد و چه آرزوهای سرکوب شده ای که در روح ما به خشم تبدیل شد و چه خشم های بی صدایی که این روزها به به آواز، به شعار، به حضور، به همبستگی و به فریاد تبدیل شده.


من با این آهنگ جدید از شروین حاجی پور چند بار بغض کردم و آخرش وقتی رسید به برای آزادی و اون تحریر پرسوز و غمناکی که به صداش به آهنگ داد بغضم به اشک تبدیل شد. شما چطور؟


برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن به وقت بوسیدن
برای خواهرم خواهرت خواهرامون
برای تغییر مغزها که پوسیدن
برای شرمندگی
برای بی پولی
برای حسرت یک زندگی معمولی
برای کودک زباله گرد و آرزوهاش
برای اقتصاد دستوری
برای این هوای آلوده
برای ولیعصر  و این درخت های فرسوده
برای پیروز و احتمال انقراضش
برای سگ های بی گناه ممنوعه
برای گریه های بی وقفه
برای تصویر تکرار این لحظه
برای چهره ای که می خنده
برای دانش آموزا
برای آینده
برای این بهشت اجباری
برای نخبه های زندانی
برای کودکان افغانی
برای این همه برای غیرتکراری
برای این همه شعارهای توخالی
برای آوار خونه های پوشالی
برای احساس آرامش
برای خورشید پس از شب های طولانی
برای قرص های اعصاب و بی خوابی
برای مرد میهن آبادی
برای دختری که آرزو داشت پسر بود
برای زن زندگی آزادی
برای آزادی
برای آزادی.
 
راستی چرا باید این هنرمند جوون و با استعداد که حرف دل این همه مردم رو زده، به خاطر خوندن این آهنگ دستگیر بشه؟ مگه خوندن یک آهنگ هم اغتشاش محسوب میشه؟ کجای دنیا نواختن یک ساز ساده و خوندن شعری از آرزوهای یک ملت رو تهدیدی علیه امنیت حساب میکنن؟


آهنگ برای آزادی شروین حاجی پور به نظرم بهترین انتخاب جهت جمعه با موسیقی این هفته است.


 


آخرین جستجو ها